ستاره دنباله داری با دو دنباله که از نوامبر 2011 در برابر دوربینهای زمینی ظاهر شده قرار است 5 مارس از نزدیک با زمین ملاقات کند. | |
به گزارش خبرگزاری مهر، "گاراد" ستاره دنباله داری با دو دنباله است که خاستگاه آن در صورت فلکی هرکول قرار دارد. این دنباله در 4 فوریه با زاویه حدود 0.5 درجه از توده کروی شکل از ستارگان با عنوان M92 عبور کرد و توانست با چشم غیرمسلح از زمین دیده شود. تلسکوپ نیومکزیکو به دوستداران نجوم اجازه داد که دنباله وسیعی از گرد و غبار را که به شکل ملخ هواپیما و یک دنباله یونی که به سبب باد خورشیدی در جهت مخالف خورشید در حرکت بود را مشاهده کنند. این توده کروی در فاصله حدود 27 هزار سال نوری از زمین قرار دارد درحالی که دنباله دار تنها در فاصله 12.5 دقیقه نوری از سیاره زمین واقع شده بود. روز 24 فوریه ستاره شناسان، "گاراد" را با یک یال سبز- آبی، یک دنباله باریک آبی رنگ از گاز و یک دنباله سرخ- قهوه ای از گرد و غبار رصد کردند. براساس گزارش مدیا ایناف، این ستاره دنباله دار 5 مارس از نزدیکی زمین با فاصله 1.3 واحد نجومی برابر با حدود 195 میلیون کیلومتر از کنار زمین عبور خواهد کرد و در آن روز با چشم غیرمسلح دیده خواهد شد. یک واحد نجومی فاصله میان زمین و خورشید و برابر با 150 میلیون کیلومتر است. دنباله دار "گاراد" که به طور کلی با عنوان c2009 P1 شناخته می شود در 13 آگوست 2009 توسط یک منجم استرالیایی به نام "جی. جی گاراد" کشف شد. در نوامبر 2011 این جرم آسمانی دوباره ظاهر شد و به تلسکوپهای نجومی کوچک با قطر لنز تنها 5 اینچ اجازه داد تا تصاویری زیبا از آن را تهیه کنند. دنباله دار گاراد با دو دنباله درحال عبور از کنار توده کروی M92 است نمای از نزدیک دنباله دار (سمت راست) یا توده کروی (سمت چپ) فاصله گاراد از زمین و خورشید در 18 فوریه 2012 | |
منبع:خبرگزاری مهر |
برچسب : نویسنده : maniya kharidaniha بازدید : 246 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1391 ساعت: 16:53
به گزارش خبرگزاری مهر، در گزیده عکسهای نجومی هفته از نگاه نشنال جغرافی تصاویری از روبات مستتر،
تماشای خورشید گرفتگی از آسمان، ریگزارهای سرد و مسیر خیالی آسمان منتشر شده اند.
برچسب : نویسنده : maniya kharidaniha بازدید : 247 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1391 ساعت: 16:53
به گزارش خبرگزاری مهر، هدف این پروژه مطالعه بر روی نحوه تغذیه و غذا رسانی به فضانوردان طی سفرهای چند ماهه به سوی مریخ است و قرار است در جزیره بزرگ هاوایی اجرا شود.
محققان این پروژه در جستجوی 6 داوطلب و 2 داوطلب پشتیبان هستند که در کپسولی شبیه سازی شده زندگی کنند و برای 120 روز تظاهر کنند که فضانورد هستند، با این همه حجم بالای داوطلبانی که برای حضور در این پروژه اعلام آمادگی کرده اند موجب شگفتی دانشمندان شده است.
ماموریت HI-SEAS بر روی تغییرات تنظیمات غذایی افراد طی گذشت زمان و در محیطی محدود که امکان دسترسی به غذای تازه محدود است، مطالعه خواهد کرد.
طی این دوره آزمایشی داوطلبان ترکیبی از غذاهای بسته بندی شده و غذاهایی که توسط خود داوطلبان تهیه خواهند شد استفاده خواهند کرد و میزان مصرف غذا، علاقمندی به غذا و سلامت و حالات روحی افراد مورد بررسی قرار خواهند گرفت.
وضعیت داطلبان کاملا به شرایط سفر به مریخ شباهت خواهد داشت برای مثال ارتباط با خارج از کپسول با تاخیر انجام خواهد گرفت و داوطلب تنها زمانی قادر خواهد بود کپسول را ترک کند که لباس کامل فضایی را به تن کرده باشد.
بر اساس گزارش MSNBC، این ماموریت شباهت زیادی به ماموریتی دارد که توسط آژانس فضایی روسیه و اروپا در سال 2011 انجام گرفت، این ماموریت با نام مریخ 500 روی 6 داوطلب برای 500 روز در محیطی شبیه سازی شده مطالعه کرد تا بحرانهای فیزیکی و روحی آنها را مورد بررسی قرار دهد.
عجیب ولی واقعی...برچسب : نویسنده : maniya kharidaniha بازدید : 230 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1391 ساعت: 16:53
برچسب : نویسنده : maniya kharidaniha بازدید : 245 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1391 ساعت: 16:53
به گزارش خبرگزاری مهر، "جان جوهانسون" محقق موسسه علوم سیاره های فراخورشیدی ناسا می گوید این کوچکترین سامانه خورشیدی است که تا کنون کشف شده و بیشتر به سیاره مشتری و قمرهایش شباهت دارد تا یک سامانه خورشیدی. این کشف تاییدی دیگر بر تنوع نمونه سامانه های سیاره ای در کهکشان راه شیری است.
برچسب : نویسنده : maniya kharidaniha بازدید : 251 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1391 ساعت: 16:53
به گزارش خبرگزاری مهر، مارکوس راگوئل" عکاس آلمانی برای به دام انداختن کره زمین در یک قطره آب هفته ها تلاش کرد.
برچسب : نویسنده : maniya kharidaniha بازدید : 271 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1391 ساعت: 16:53
برچسب : نویسنده : maniya kharidaniha بازدید : 228 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1391 ساعت: 16:53
برچسب : نویسنده : maniya kharidaniha بازدید : 253 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1391 ساعت: 16:53
برچسب : نویسنده : maniya kharidaniha بازدید : 235 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1391 ساعت: 16:53
برچسب : نویسنده : maniya kharidaniha بازدید : 253 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1391 ساعت: 16:53
برچسب : نویسنده : maniya kharidaniha بازدید : 180 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1391 ساعت: 16:53
بخش نجوم کودکان کویپر برای بچه هایزیر 10 سال وعلاقمند به نجوم راه اندازی شدهکه دارای موضوعات گوناگونی است مانند:
نقاشی
مسابقه
سرگرمی
آموزش
و...
حتما سر بزنین.
عجیب ولی واقعی...برچسب : نویسنده : maniya kharidaniha بازدید : 193 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1391 ساعت: 16:53
گروه کویپر قصد دارد تا با گروه های نجومی استان گیلان همکاری کند.
گروه هایی که می خواهند با این گروه همکاری کنند لطفا با شماره 09385877275 تماس بگیرند.
مدیر گروه نجوم کویپر رشت
نعمتی.
عجیب ولی واقعی...برچسب : نویسنده : maniya kharidaniha بازدید : 187 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1391 ساعت: 16:53
برچسب : نویسنده : maniya kharidaniha بازدید : 177 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1391 ساعت: 16:53
برچسب : نویسنده : maniya kharidaniha بازدید : 168 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1391 ساعت: 16:53
با سلام خدمت همه دوستان عزیز و با عرض تسلیت به مناسبت ایام شهادت حضرت امام حسین (ع)،
چند ماهی بود به علت مشغولیتهای کاری و مشغلههای زندگی فرصت به روز شدن را نداشتم. از این بابت از همه دوستان و خوانندگان محترم به جدّ معذرت میخواهم.
در ادامه، توجهتان را به بخش باقیمانده از پست قبلی یعنی: «بازنگری معیارها» (از کتاب: پینکتههایی بر جامعهشناسی خودمانی، حسن نراقی، صص 45-49) جلب مینمایم:
... این برنامه میخواهد. یک برنامهی درازمدت و حساب شده بر پایهی معیارهای جدیدی که اصرار من هم در شناختن همین معیارهای جدید است... در امور نظامی هم همین طور است. همهی معادلات در هم ریخته؛ به این اظهارات آقای نیکسون رئیس جمهور متوفی آمریکا و نگرانی بیش از حدش در مورد افزایش قدرت نظامی رقیب در سال 1980 دقت کنید: «قیاس بودجههای نظامی دو کشور به روشنی افزایش قدرت نظامی شوروی را نسبت به آمریکا نشان میدهد، سیآیاِی مخارج دفاعی ما را در دهه گذشته 11 تا 12 درصد تولید ناخالص ملی برآورد کرده اما این رقم در شوروی به پانزده درصد میرسد که قرار است تا دهه 1980 آن را به هیجده درصد تولید ناخالص خود برسانند...»
ولی شاید خود همین آقای نیکسون هم علیرغم این نگرانیاش باور نمیکرد و شاید خودش را به باور نکردن زده بود که فقط چند سال بعد با افتتاح اولین فروشگاه زنجیرهای معروف مکدونالد در پشت میدان سرخ مسکو و تشکیل یک صف پنج کیلومتری از ساندویچخواهان (!!) مسکویی در مقابل آن، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به این پرابهتی! به یکباره و به مثل یک بادکنک از باد تهی شده، زمینگیر شود. میبینید که دیگر لشگرکشیهای آنچنانی هم کهنه شده... جنگ، جنگ ابزارهای الکترونیکی است؛ جنگ اقتصاد است و علم و اطلاعات، و بالاتر از همه جنگ مغزهاست...
امروزه همین فروشگاههای زنجیرهای که از آن یاد کردیم و یا امثال آنها در طول فقط یک ماه آنچنان درآمدی را برای صاحبان سهامش تولید میکند که دهیک آن را هم نادرشاه ما، با این همه بدنامی، در هندوستان نتوانست از جنگهایش به دست آورد. آن هم بدون ذرهای خشونت و خونریزی...
اما هنوز در گوشه و کنار این جهانِ نوابغِ نظامی (!)، کم نیستند کسانی که علاقهمندند ارتشهای چند صد هزار نفری داشته باشند که بیسبب و با سبب جلو پایشان رژه بروند. غافل از اینکه در دنیای امروز ای بسا یک چشم الکترونیکی، یک ابزار ماهوارهای، کار دهها لشگر را میکند. ... قدرت نظامها دیگر نه با تعداد نفوسشان سنجیده میشود و نه با عدهی لشکریانشان. تعیینکنندهترین عامل علم است، دانش است، دانایی است.
... این ما هستیم که باید در مبارزه برای زنده ماندن، آن هم سرافراز زنده ماندن، با تمام قوا تلاش کنیم که طرحها و اعمال و تصمیمهای خودمان را بر پایهی اطلاعات فرسودهی «دایی جان ناپلئونیِ» از کار افتاده و کهنه قرار ندهیم. مسائل روز دنیا را پیگیری کنیم اما احساساتی نشویم، و خردمندانه و واقعگرایانه، با چشمان باز در پی خواستهای معقول و شدنیِمان برآییم.
...
متداول بود، و هنوز هم کماکان ادامه دارد، که کشورهای فرادست برنامه میریزند، نقشهها میکشند تا کشورهای فرودست و ضعیف را به جان هم بیندازند تا بلکه بتوانند با فروش تجهیزات نظامی به لفت و لیسی برسند. ولی ببینید الآن دارد به تدریج روشها عوض میشود؛ یعنی واقعاً عوض شده.
در داکار، پایتخت سنگال، پارسال خودم شاهد بودم از میان خیل انبوه سیاهپوستانی که میکرب و مرض و گرسنگی از وجنات اکثریتشان میبارید از هر ده نفر رهگذر تعداد قابل ملاحظهشان موبایلهایشان را دم گوششان گرفته بودند و به «حظ گوشی» مشغول بودند!! خوب، معلوم است وقتی که میشود به کمک تکنولوژی با یکی دو دلار از پلاستیک یک موبایل «سبک جثه» ساخت و به این سیاه بخت برگشته به صد برابر قیمت فروخت دیگر چه دلیل دارد که کامیون و تانک بسازد؟ آن هم با آن عظمت و مشکل جابهجاییاش! ضمن اینکه فعلاً اگر بتواند از فروش همان سنگین جثهها هم غفلت نمیکند.
در صنعت هم همین طور. دنیای صنعت الآن سالهاست به این نتیجه رسیده که به جای متمرکز کردن یک کارخانه عظیم صنعتی در یکجا آنها را به صورت کارخانههای کوچکتر و حتی کارگاههایی با قابلیت جایگیری در خانهی یک کارگر درآورد تا بعداً با جمعآوری محصولات این کارگاههای کوچک آنها را به اصطلاح زیر یک سقف مونتاژ کند.
... ببینید فقط از طریق کم کردن ساعت کار کارگران، ایاب و ذهاب، پرداختهای اجباری تجمّعها چه صرفهجوییها که نمیکند! و چه بازارهای تازهای که در اختیار نمیگیرد. حالا به کشورهای در حال توسعه!! نگاه کنید هر روز در روزنامههایشان بشارتی است بر افتتاح یا کلنگزنی بزرگترین کارخانهی فولاد، بزرگترین چرمسازی! بزرگترین ... و بزرگترین و صدالبته همه با قابلیت بالای آلودگی محیط زیست و همه غیر اقتصادی، با کلی مسائل اجتماعی و کارگری و پیآمدهای آن.
ملاحظه میفرمایید که مثالها یکی دو تا نیست؛ با کمی تأمل خودتان هم به تعدادی دیگر از این معیارهای تغییر فرم داده پی خواهید برد ...
عجیب ولی واقعی...برچسب : نویسنده : maniya kharidaniha بازدید : 166 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1391 ساعت: 16:53
مطلب زیر به قلم آقای جعفر محمدی در تاریخ 6 آبان 1388 در سایت عصر ایران منتشر شدهکهبه دلیلارتباط آن با موضوع وبلاگ، متن آن را اینجا آوردم.
* * *
قرار است اعضای هیات مدیره یک شرکت بزرگ که چندین کارخانه تولیدی عظیم دارد ، برای یکی از کارخانه های زیرمجموعه، مدیرعامل تعیین کنند.
آقای "الف" کاندیدای احراز پست مدیرعاملی یکی از این کارخانه هاست که قطعات رایانه تولید می کند.
او تحصیلاتش را در رشته سخت افزار به اتمام رسانده، 20 سال سابقه کاری در این خصوص دارد و از کارگری در خط تولید تا مدیریت پروژه و سایر سمت های اجرایی و مدیریتی مرتبط را تجربه کرده است.
او مدتی مدیر عامل شرکت مشابه دیگری نیز بوده و در طول مدت مدیریت اش، ارزش سهام آن شرکت در بورس رشد قابل توجهی داشته است ولی به علل شخصی از آنجا بیرون آمده است.
آقای "الف"، فردی است درونگرا و به شدت کاری؛ زیاد حرف نمی زند، سخنرانی اش افتضاح است و مدام تپق می زند و بلد نیست مدام قربان صدقه بالا دستی هایش برود. کار ، برای او مهم ترین چیز است و البته نتیجه ؛ همکارانش به او لقب "اکتیو سایلنت" داده اند!
رقیب او برای احراز مدیریت این کارخانه، فردی است به نام آقای "ب"؛ مردی خوش سخن که در همه مراسم ها، سعی می کند در ردیف اول بنشیند و هنگامی که رییس اش حرف می زند، طوری سرش را به نشان تایید تکان می دهد که رییسحتماً متوجه شود.
او حتی مواقعی هم که رییس حضور ندارد، از او تعریف می کند زیرا معتقد است که دیوار موش دارد، موش هم گوش دارد.
آقای "ب" مهندسی معدن خوانده و اخیرا نیز به دوستانش گفته است که در حال تحصیل دکترا در یک دانشگاه غیرحضوری خارجی است و به همین دلیل نامه هایش را با پیشوند "دکتر" امضا می کند.
او مدتی در واحد حقوقی یک کارخانه قند و شکر کار کرده، زمانی مشاور سیاسی استاندار بوده، چند سالی را عضو هیات مدیره یک باشگاه ورزشی بوده و مدتی است که امور مالی یک شرکت بزرگ لیزینگ رایانه را عهده دار است.
او از هر فرصتی برای ابراز علاقه به مدیرعامل شرکت و اعضای هیات مدیره استفاده می کند و آخرین بار، سه شنبه هفته گذشته بود که با یک دسته گل بزرگ به دفتر رییس هیات مدیره رفت و به منشی او گفت: آقای رئیس که تشریف آوردند، بفرمایید فلانی این برگ سبز را تقدیم کرد برای عرض تبریک روز تولد!
او سعی می کند تا از علایق سیاسی، مذهبی و حتی ورزشی روسایش سر در بیاورد و خود را در این زمینه ها، همسان با بالادستی هایش نشان دهد.
اکنون، پرونده این دو نفر بر روی میز هیات مدیره شرکت است و در جلسه روز دوشنبه آینده ، یکی از آنها به سمت ریاست کارخانه تولید قطعات رایانه ای منصوب خواهند شد.
به نظر شما چه کسی بازی را می برد؟
آقای "الف" چون کارآمد است؟
یا آقای "ب" که ابراز وفاداری می کند؟
در یک جامعه رو به رشد یا توسعه یافته، حتما آقای "الف" رییس کارخانه می شود. در آنجا، کاری به عقاید فردی و ویژگی های شخصی افراد ندارند، مدیران ارشد نیز چون بر اساس لیاقت و شایستگی عهده دار سمت های ارشد شده اند، نیازی به تملق و ابراز وفاداری پایین دستی ها ندارند، بنابراین از مدیران زیرمجموعه های خود، کارآمدی و نتیجه مطلوب می خواهند . اینکه فلانی در خط سیاسی من است یا هر جا که می نشیند از من دفاع می کند یا وقتی مرا می بیند، فورا دست به سینه می شود و هر چه گفتم را بی چون و چرا اجرا می کند، در چنین جوامعی، موضوعیت ندارد.
اما در جهان سوم، تردید نکنید که قرعه فال به نام آقای "ب" می افتد چون اگر آقای "الف" که کارآمد و متخصص است سر کار بیاید، برای هیات مدیره - که خودشان نیز بر اساس شایسته سالاری منصوب نشده اند و در کار خود کم دانش هستند- دردسرساز می شود و اطاعت پذیر نخواهد بود.
متاسفانه و به صراحت باید گفت که یکی از مهم ترین علل عدم رشد مطلوب جامعه ما نیز این است که در آن برای احراز مدیریت های جامعه ، در اغلب مواقع نیازی نیست کارآمدی تان را ثابت کنید بلکه کافی است وفاداری خود را به اثبات برسانید، آن وقت بقیه مسایل خود بخود حل می شود!
منبع: سایت عصر ایران http://asriran.com/fa/pages/?cid=88666
عجیب ولی واقعی...برچسب : نویسنده : maniya kharidaniha بازدید : 183 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1391 ساعت: 16:53
ضمن تبریک سالروز میلاد با سعادتپیامبر راستی ودرستی حضرت محمد(ص)
و ولادت حضرت امام جعفر صادق (ع)
مطلب زیر را یکی از دوستان ارسال نموده است.
در یک کشور فرضی و در یکی از ادارات دولتی تصمیمی مبنی بر احداث سایبان در پارکینگ خودرو گرفته شده و آگهی مناقصه منتشر گردید. نمایندگان سه شرکت، داوطلب اجرای پروژه شده و به ترتیب پیشنهادات زیر را برای انجام کار ارائه دادند.
نماینده شرکت کره ای با دوربین مخصوص و لپ تاپ به محوطه پارکینگ آمد و پس از انجام ارزیابی ها و محاسبات بسیار دقیق مبلغ پیشنهادی خود را به میزان ده میلیون واحد پول آن کشور فرضی ارائه داد. او در پیش فاکتور خود، ریزهزینه های عملیات را بدین منوال درج کرد بود: پنج میلیون برای مصالح، چهار میلیون برای دستمزد کارگران و یک میلیون برای سود شرکت.
نماینده شرکت چینی با یک عدد متر ساده، طول و عرض و ارتفاع آن محل را اندازه گرفته و سپس با ماشین حساب چند تا دگمه را فشار دادهو مبلغ هفت میلیون را پیشنهاد کرد. ریز فاکتور پیشنهادی او بدین شرح بود: سه میلیون مصالح، سه میلیون دستمزد کارگران و یک میلیون برای سود شرکت.
نماینده شرکت داخلی با اتکا به یک پشتیبانپا پیش گذاشت و بدون مقدمه و انجام هیچگونه محاسبه و اندازه گیری مبلغ دویست هفتاد میلیون را پیشنهاد کرد. بعد از باز شدن پاکت پیشنهادی شرکت های خارجی متوجه شد که یک صفر اشتباه تایپیست بود و پیشنهاد او بیست و هفت میلیون است. پس از تلاش فراوان و امتناع او از افشاء دانش فنی شرکتشریزهزینه های او به این قرار بود: ده میلیون بابت سود حاصل از صرفه جوئی ارزی، ده میلیون بابت تعرفه گمرکی و حمایت از صنایع و شرکت های داخلی، هفت میلیون بابت پرداخت به شرکت چینی جهت انجام کار. با تصمیم مسئولین تدارکات وبا ذکر مصلحت برای حمایت از صنایع داخلی، او برنده مناقصه شد!!
راستی کسی تا به حال گفته چه موقع یارانه ای که مردم به دولت به شکل تعرفه های گمرکی و حمایت از مصرف کننده، و به صنایع داخلی بابت خود کفائی می پردازند، باید قطع شود؟
اگر کسی ادعا کند، این تعرفه ها بابت رشد صنعت ملی می شود، لطفا بفرماید این چندین هزار میلیارد تعرفه ای که از ورود خودرو گرفته می شود، چقدر موجب رشد ایران خودرو و عدم وابستگی کشور شده؟ آیا می دانید به عنوان مثال تولیدات ایران خودروبه جای مصرف 6 لیتر بنزین در صد کیلومتر که از مشخصات یک خودرو ارزان قیمت خارجی است حداقل12لیتر بنزین در صد کیلومتر مصرف می کنند، که ضمن اتلاف سرمایه صاحب خودرو موجب آلودگی هوا و تبدیل ایران به بزرگترین وارد کننده بنزین منطقه می شود؟
آقای دکتر دمینگ در یکی از سخنرانی هایش در ایالات متحده می گوید: "در راستای حمایت از صنایع و تولیدات داخلی و به جای پرداختن به مقوله اساسی کیفیت، اگر بخواهیم صرفاً به تصویب مقررات سفت و سخت و بستن تعرفه های سنگین گمرگی بسنده کنیم، نتیجه ای نخواهد داشت مگر ترویج بی لیاقتی در سطح ملی."
عجیب ولی واقعی...برچسب : نویسنده : maniya kharidaniha بازدید : 179 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1391 ساعت: 16:53
در دو پست قبلی، پنج عامل از عواملی که از سوی روشنفکران ما به عنوان عامل اساسی عقبماندگیمان مطرح شده، یعنی: نظام سلطنتی، حاکمیت هزار فامیل، نفت، موقعیت سوقالجیشی کشور و بیسوادی مردم، مورد نقد و بررسی قرار گرفت. در این پست به بررسی عامل «استعمار» و پاسخ به این سؤال که آیا مهمترین عامل عقبماندگی ما استعمار بوده یا نه، میپردازیم.
دکتر علی محمد ایزدی در کتاب خود «چرا عقبماندهایم؟» (صص 46-50) به نقد این دیدگاه که «استعمارگران عامل اساسی عقبافتادگی ما هستند» پرداخته و در این رابطه چنین نوشته است:
«احتمالاً وجود دولتهای استعمارگر به عنوان عامل اساسی عقبافتادگی، بیشترین طرفدار را در بین روشنفکران ایران دارد. طرفداران این نظریه معتقدند کشورهای استعمارگر که سمبل آنها انگلستان دیروز و آمریکای امروز هستند، برای حفظ بقای خود نیاز دارند که چرخ اقتصادشان به طور دائم با سرعتی پرشتاب بچرخد تا گرفتار بحران و در نهایت سقوط نشوند. برای این منظور، کم و بیش همراه با سایر کشورهای صنعتی غرب تلاش میکنند تا کشورهای دیگر را به هر شکل که شده است اسیر و برده خود نگه دارند تا بتوانند آنها را از دو جهت استثمار کنند: یکی با سرمایهگذاری در آن ممالک و استفاده از منابع طبیعی و کارگران ارزان قیمت، و دیگری با انباشتن بازار آنها از محصولات بنجل.
برای حصول این منظور است که با دخالتهای نامشروع خود کنترل حکومتهای اینگونه ممالک را در اختیار میگیرند. بدین ترتیب که با فشارهای تبلیغاتی، تطمیع، تهدید و عندالاقتضا کودتا و یا هر کار ممکن دیگری فاسدترین افراد را در رأس هیئت حاکمه نگه میدارند و به دست آنها ارتش و اقتصاد آن کشور را در اختیار میگیرند و بر مردمش سوار میشوند و با اجرای برنامههای فرهنگ استعماری و فاسد کردن مردم، امکان سواری کشیدن از نسلهای آیندهشان را فراهم میکنند. طرفداران این عقیده مثالهای بازر و روشنی که غیر قابل انکار است ارائه میدهند. در حقیقت، به گواهی تاریخ گذشتگان و تجربیات عینی دنیای موجود، کشورهای استعماری هرجا که توانستهاند ملتهای دیگر را به زیر سلطه درآوردهاند. معذلک، با عنایت به دلایل زیر، کشورهای مذکور علتالعلل بدبختی ما نیستند.
درست است که سالیان دراز انگلستان و روسیه و بعد از آن آمریکا بیش از سایر کشورهای خارجی در ایجاد و حفظ حکومتهای قلدر و فاسد ایران رأساً دخالت داشتهاند و درست است که دخالت ناروای آنها در ایران آنقدر گستاخانه بوده که دیگر جای هیچ دفاعی برای خود باقی نگذاشتهاند، ولی باید پذیرفت که برای کشورهای استعماری که مقاصد خاص اقتصادی و بهرهکشی دارند، فرق نمیکند که قربانی آنها آلمان و ژاپن باشد یا ایران و کره، کشورهای آمریکای لاتین باشند یا کشورهای قاره افریقا، هر نقطه مناسب بود لنگر میاندازند و هرجا بیشتر خوش گذشت بیشتر میمانند. و این امری بسیار طبیعی است.
آلمان و ژاپن بعد از جنگ بینالملل دوم کشورهایی شکست خورده در جنگ همه چیز خود را از دست داده بودند. مخصوصاً آلمان وضع فلاکتباری داشت. نه تنها کارخانه و کارگاه قابل ملاحظهای که سالم مانده و تولیداتی داشته باشد، نداشت بلکه اکثر خانههای مسکونی مردم زیر بمباران از بین رفته و به تل خاکی تبدیل شده بود. خرابهای بود که قحطی و گرسنگی در آن بیداد میکرد.
آمریکای ثروتمند تاجر مسلک به نام کمک به مردم و به نام تجدید حیات اقتصادی، اما در حقیقت اگر نگوییم صد در صد ولی مسلماً با انگیزه نفعطلبی، در آلمان و ژاپن سرمایهگذاری کرد تا از کارگران متخصص ارزان قیمت آنجا استفاده کند، بازار آنها را شاید برای مصرف مصنوعات و محصولات خود قبضه نماید و در ضمن ملتی سیر و قوی در برابر کمونیسم شوروی علم کند. صرفنظر از هر نوع انگیزهای که آمریکا برای این کار داشت، بعد از گذشت مدت ناچیزی در برابر تاریخ ملتها، این ژاپنی و آلمانی بود که عملاً از سرمایهگذاری آن کشور بهره برد و خود را از خاک مذلت بیرون کشید و گرد و غبار فقر را از سر و روی خویش زدود و امروز هر دو کشور از رقبای بسیار سرسخت اقتصاد آمریکا به شمار میروند.
در حالیکه در تمام مدت بعد از جنگ جهانی تا قبل از انقلاب، به استثنای سالهای آخر، آن هم جزئی، آمریکا در ایران سرمایهگذاری قابل ملاحظهای نداشته و در نتیجه کارگران ایرانی را استثمار نکرده است. ایران هم منحصراً بازار فروش مصنوعات و محصولات آمریکایی نبوده بلکه بازاری برای فروش فراوردههای خیلی از کشورهای دیگر دنیا از جمله ژاپن، آلمان، اسرائیل، فرانسه، اروپای شرقی و ... بوده است. ولی در عین حال تقریباً در تمام نیم قرن گذشته انگلیس و آمریکا حامی و ارباب بیچون و چرای شاه در همه جا بودند و آمریکا تسلط کامل خود را بر ارتش و سیاست ایران حفظ کرده بود و از پایگاههای نظامی ایران برای کنترل حرکات روسیه شوروی استفاده میکرد.
سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که چرا آمریکا با آن همه سرمایهگذاری که در آلمان و ژاپن شکست خورده خرد و خمیر شده کرد، نتوانست تسلط خود را برای استثمارشان حفظ کند و آن را ادامه دهد، ولی در ایران بدون سرمایهگذاری توانست؟ پس علت، وجود آمریکا نیست، چیز دیگری است که امکان حضور انگیس پریروز را آن شکل، و حضور آمریکای دیروز را به آن ترتیب، در ایران فراهم کرده بود و اگر به خود نیاییم شرایط حضور قدرت دیگری را برای فردا آماده میکند.
دلیل دیگری که حضور کشورهای استعماری مانند آمریکا را نباید علت اصلی عقبماندگی و فلاکت ایرانیان دانست این است که در زمان حکومت دکتر مصدق همین خیال را درباره انگلستان کردیم و به همین خاطر آنها را به دریا ریختیم و بعد هم راحت و فارغالبال منتظر ماندیم همه چیز درست شود. ولی ـ همان طور که دیدیم ـ نه تنها چیزی درست نشد بلکه به فاصله کوتاهی وضع بدتر شد. یعنی به جای استعمار پیر و فرتوت انگلیس استعمار جوان و پر انرژی آمریکا آمد و جانشین آن شد و به مراتب خشنتر و علنیتر سلطه خود را بر ایران اِعمال کرد.
برشمردن این مسائل برای تبرئه انگلیس و آمریکا به خاطر آنچه در ایران کردهاند نیست، چون مفاسد و مظالم آنها را در دنیا میداند و بوی تعفنش عالمگیر شده است؛ برای این است که بگویم ما نباید به اطمینان اینکه کشورهای استعماری در این مملکت علتالعلل بدبختیها بودهاند، از تحقیق اضافی برای درک علت واقعی صرف نظر کرده و انرژی و وقت خود را مصروف آزمودن تجربه شدهها کنیم.
انگلستان، آمریکا، روسیه و یا هر کشور قوی دیگری که طبیعتاً میخواهد از ضعفا بهرهکشی کند به خاطر خصلت و خصوصیت ذاتی خود این کار را میکند. مثلاً لاشخور وقتی لاشهای باشد حمله میکند و به سرعت آن را میخورد؛ میکرب سل هر بدن ضعیف مستعدی را که بیابد، آن را مبتلا میکند و اگر فرضاً در آن حوالی میکرب سل نمیبود، میکرب دیگری بدن ضعیف را مورد حمله قرار میداد. این نظام طبیعی آفرینش است که تا وقتی بدنی ضعیف است، مورد تهاجم میکربهاست. پس تا موقعی که ملت ما ضعیف است ـ ضعیف نه از نظر مال و منال، چون اولاً داشتن ثروت بدون وجود قدرت علمی و تربیت کافی برای حفظ آن، خود گاهی باعث تحریک طمع دیگران میشود که بیشتر حمله کنند، ثانیاً داشتن مال، بیخردان را تنپرور و راحتطلب و درنتیجه غیر متحرک و آسیبپذیر بار میآورد، که آن خود بلایی است عظیمتر. ضعف از نظر فقدان و یا کمبود خلقیات حسنه و شخصیت انسانی؛ یعنی آن خلقیاتی که آلمانی و ژاپنی به یُمن آن در برابر مطامع آمریکاییها خود را حفظ کرد ـ تا موقعی که ما ضعیف هستیم نباید انتظار داشته باشیم توفیقی نصیبمان شود. انگلیس را بیرون کردیم، ولی به خود نیامدیم، آمریکا جانشینش شد. حال که آمریکا را بیرون کردهایم، اگر باز هم به خود نیاییم و درد اساسی را پیدا و درمان نکنیم، بعد از مدت کوتاهی ارباب دیگری جایش را میگیرد. به قول معروف میبینیم که آش همان آش است فقط کاسهها عوض میشود و آشپزها تغییر قیافه میدهند.
در اینجا مطلبی عنوان میشود که شاید ما را برای رسیدن به هدف و درک علت بدبختیهایمان کمک کند و آن اینکه گفته میشود رفتار کشورهای استعماری آمریکا و انگلیس در کشورهایی مانند آلمان و ژاپن غیر از رفتارشان در ایران بوده است. اگر واقعاً چنین است، با عنایت به اینکه آمریکایی، آمریکایی است خواه در آلمان باشد و خواه در ایران، پس باید اختلافاتی در خلقیات ما نسبت به خلقیات ژاپنیها و آلمانیها باشد که باعث شده است آمریکایی نسبت به ما رفتاری متفاوت داشته باشد، و ما به دنبال پیدا کردن همان خلقیات هستیم. شاید علت اصلی همان باشد.
آنچه مسلم است همانطور که شناخت عوامل آفتزا و مرضآور برای مبارزه با آفات و امراض ضرورت دارد، شناخت استعمار و خصوصیات کشورهای استعماری برای مبارزه با آنها لازم است. غافل شدن از خطر استعمار، به منزله کوچک شمردن خطر شیطان و نیروهای اهریمنی اوست. ولی باید توجه داشت شیطانهایی که در قلب و روح و فکر ما رسوخ کرده و میکنند، خطرناکتر از شیطانهایی هستند که به کشور و سرزمین ما وارد میشوند. تمام بحث من این است که نباید شیطانهای خارجی، شیطانهای داخلی را از چشم ما دور نگه دارند، زیرا در حقیقت، دومیها هستند که ورود اولیها را ممکن میسازند.»
----------
دکتر صادق زیباکلام نیز در کتاب خود «ما، چگونه ما شدیم؟» به طور مفصل به این موضوع پرداخته و این دیدگاه را که استعمار عامل اصلی عقبماندگی ما بوده، رد کرده است. در خلاصهی نظریهی ناشر کتاب که در پشت جلد چاپ سوم آن چاپ شده و آن را در پست «چرا درمانده ایم؟» نیز نقل کردیم، آمده است که:
«تفکر رایج در خصوص علت عقبافتادگی ایران در گذشته خلاصه میشود در پدیده استعمار. اگر در ایران شاهان خائن و مستبد قدرت را در دست داشتند، اگر رجال ما سرسپرده و وابسته بودند، اگر دولتمردان ما نالایق بودند، اگر در ایران عصر قاجاریه خبری و اثری از علوم و دانشهای جدید نبود،... مسبب همه اینها استعمار بود که با ورود خود به ایران، ما را «ما» کردند. قدرتهای غربی و استعمارگران جلوی پیشرفت و توسعه ما را گرفتند.»
به عقیدهی دکتر زیباکلام، استعمار، نه علت و عامل عقبماندگی، بلکه معلول و نتیجهی عقبماندگی ما بوده و در حقیقت این ما بودیم که بستر مناسبی برای ورود و موفقیت استعمارگران در ایران فراهم آوردیم.
عجیب ولی واقعی...برچسب : نویسنده : maniya kharidaniha بازدید : 195 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1391 ساعت: 16:53
(ادامه ی پست قبلی)
در این پست به نقد و بررسی سه عامل دیگر از عواملی که برای عقب ماندگی مان مطرح شده، از کتاب «چرا عقب مانده ایم؟» (صفحات 46-50)، می پردازیم.
3- منابع نفتی
وجود منابع نفتی را به شوخی یا جدی از عدهای ـ حتی همین روزها ـ شنیدهایم که امالفسادش میدانند و میگویند اگر این ماده متعفن را نمیداشتیم، این همه مورد طمع کشورهای دیگر قرار نمیگرفتیم و به خاطر آن دیکتاتورهای فاسد را بر ما تحمیل نمیکردند و این چنین تسمه از گُردهمان نمیکشیدند، اگر نفت نمیداشتیم، رضاخان بر ما سوار نمیشد و آن همه فجایع بیست سال دیکتاتوری سیاه را نمیدیدیم، اگر نفت نمیداشتیم، مصدق را سرنگون نمیکردند و شاه به ما تحمیل نمیشد. و به طور خلاصه اگر نفت نمیداشتیم، ما را مانند ترکیه رها میکردند تا سرنوشتمان را به دست خودمان بگیریم... و با این طرز استدلال نتیجهگیری میکنند که نفت باعث تمام بدبختیهای ملت ایران بوده و هست و تا زمانی که تمام نشود، این گرفتاریها وجود دارد و خواهد داشت.
ابراز این نظریه و عنوان آن به نام علت اساسی عقبافتادگی مردم ایران بیشتر به شوخی نزدیک است تا به جدی؛ زیرا با ملاحظه کشورهای پیشرفتهای مانند آمریکا، کانادا و انگلستان که نفت هم دارند و کشورهای عقبافتادهای مانند سوریه، اردن، مراکش، افغانستان و ترکیه که نفت هم ندارند میتوان قبول کرد که نفت علت بدبختی نیست.
نفت، به خصوص این روزها، حربه سخت برّایی است که با کمک آن میتوان کاری را که هزاران سرباز مسلح و مجهز طی ماهها جنگ و خونریزی نمیتوانند انجام دهند، در کوتاهترین زمان ممکن انجام داد. ... نفت نعمت خدادادی است که به اکثر کشورهای اسلامی به حد وفور عطا شده و در حقیقت، کلید موفقیت بسیاری از کشورهای صنعتی جهان است که در دست ماست. مسلماً وجود نفت نمیتواند باعث عقبافتادگی مردم ایران باشد.
4- موقعیت سوقالجیشی کشور
موقعیت جغرافیایی کشور به عنوان دلیل عقبافتادگی مردم ایران نیز نظریهای است که طرفدارانی دارد. این گروه میگویند: ایران همیشه بر سر راه قدرتهای بزرگ جهان و جهانگشایان بزرگ قرار داشته است. هر دیکتاتور و قلدری، هرجا قیامی میکرده و پر و بالی میگرفته، ایران را مسیر سُمّ ستور خود میکرده است. ایرانیان همیشه در معرض خطرات غارت و قتل عام بودند. اگر بدبختیهای قرون گذشته و اثر حملات خارجیان به ایران را روی عقبافتادگی امروزمان مؤثر ندانیم، در همین قرن اخیر در دوران قاجار گرفتار روسیه و عثمانی و انگلیس بودیم، بعد از جنگ جهانی اول گرفتار روس و انگلیس شدیم و حالا هم گرفتار اطرفیانمان هستیم. آنها نمیگذارند ملت ایران جان بگیرد و خود را از عقبافتادگیها نجات دهد. علتالعلل همه بدبختیها همین موقعیت جغرافیایی و سوقالجیشی است و چون نمیتوانیم آن را تغییر دهیم، پس باید فقط با «کیاست و سیاست» حضرات صاحب قدرت را «فریب» دهیم و در بین قدرتها خود را حفظ کنیم.
قبول این موضوع به عنوان علت عقبافتادگی، و حتی وجود چنین فکری در بین افراد مختلف و احساس این گونه حقارت و خواری، علت نیست، بلکه خود معلولی است ناشی از علتی که ما به دنبال یافتن آنیم. به هر تقدیر، چون فرهنگ ما مردم ایران طوری است که همیشه گناه را به گردن دیگران میاندازیم و حتی برای یک لحظه تصور این که ممکن است تقصیر خودمان باشد به مخیلهمان خطور نمیکند، و چون برای یافتن راه حل مشکلات همیشه به دنبال کوتاهترین آن ـ حتی اگر بیمعنیترین آن باشد ـ میگردیم، پس آسانترین راه این است که علتالعلل را موقعیت سوقالجیشی معرفی کنیم و چون به حق قابل تغییر نیست پس باید عقبافتادگی را مثل یک نقص عضو بپذیریم. تنها مشکلی که باقی میماند این است که چطور میتوانیم با «کیاست و سیاست و فریب» یا در حقیقت با «کلک و دروغ و تقلب»، خود را بین قدرتها حفظ کنیم؛ یعنی همان روشی که معمولاً در زندگی عادی و یومیهمان با هموطنانمان در پیش گرفتهایم.
واقعیت این است که موقعیتهای خوب جغرافیایی، مانند یک بزرگراه تجاری مثل راه ابریشم، میتواند برای صاحبان فهمیده و مدبر یک کشور، ثروت و برکت آورد، نه بدبختی و نکبت. بنابراین علتالعلل عقبافتادگی و بیماری اجتماعی را باید در جای دیگر پیدا و درمان کرد.
5- بیسوادی مردم
عده دیگری بیسوادی مردم را علت اصلی همه بدبختیهای جامعه میدانند. اینها میگویند اگر مردم باسواد بودند، کتاب و روزنامه میخواندند و از حقایق و آنچه میگذرد مطلع میشدند، مسلماً تن به این همه خفت و خواری نمیدادند و هر قلدر و دیکتاتوری نمیتوانست سالیان دراز بر آنها حکومت کند. به خاطر بیسوادی مردم است که دیکتاتور میتواند خود را ناجی معرفی کند و آنها را بفریبد، در عین حال که چماقش را بر سرشان میکوبد.
با اینکه داشتن سواد کلید موفقیت و پیشرفت و نجات از عقبافتادگی است، ولی فقدان آن نمیتواند علت اصلی بدبختیهای جامعه ما و مخصوصاً دوام و بقای آن در اعصار مختلف باشد، زیرا:
اولاً، داشتن سواد هیچ گونه ضمانتی برای خواندن کتاب و روزنامه مناسب به منظور اطلاع از حقایق و واقعیات به وجود نمیآورد. در جامعهای که کتابها و روزنامههای حقیقتنویس بسیار نادر است، فرض کنیم که همه مردم هم باسواد باشند. آنها فقط کتابها و روزنامههایی را میتوانند بخوانند که در اختیارشان قرار دارد. آنها هم که در زمان شاه و پدرش کنترل میشدند، توسط چه کسانی کنترل میشدند؟ توسط کسانی که نه تنها باسواد بودند، بلکه اکثراً تحصیلات عالیه دانشگاهی داشتند و صاحب درجات دکترا و مهندسی و ... بودند. ... نه تنها در زمان طاغوت، بلکه در همین حکومت اسلامی نیز گردانندگان روزنامهها که مطالبشان گاه چندان هم با واقعیت وفق نمیدهد، همین باسوادان هستند. هرچه دروغ بزرگتر و تهمت ناجوانمردانه باشد، روزنامههای آنچنانی، حروف درشتتر و جای مناسبتری را به آن اختصاص میدهند. در مقابل، چه بسیار افراد کاملاً بیسوادی را میشناسیم که یا مطلقاً سواد خواندن و نوشتن ندارند و یا اگر دارند، چند کلاس ابتدایی بیشتر نخواندهاند، ولی با دریافت ارشاد و تعلیمات صحیح از والدین خود انسانهایی واقعی شدهاند؛ یعنی باتقوا هستند، حقیقتجو و حقیقتگو هستند، خیرخواه و مفید هستند؛ ...
تاکنون مردم ایران بدبختیهای فراوانی از ناحیه تحصیلکردههای باسوادِ خارجه رفتهشان متحمل شدهاند، آنقدر که شاید یک هزارم آن را هم از دست بیسوادان خود ندیدهاند. ...
ثانیاً، با اینکه داشتن سواد خوب است، ... و برای نجات از عقبماندگیها ضروری است، ولی به هر تقدیر، حکم چاقویی را دارد که جراح مغز، میتواند آن را برای معالجه شخص بیمار به کار برد، یا آدم بیمغزی برای آجین کردن حسین فاطمی. چرا چنین است؟
-----------
در دو پست بعدی به بررسی این موضوع خواهیمپرداخت کهآیا هریک ازاستعمار و دین اسلام می توانند مهم ترین عوامل عقب ماندگی مان باشند یا نه؟
عجیب ولی واقعی...برچسب : نویسنده : maniya kharidaniha بازدید : 173 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1391 ساعت: 16:53